میخواستم دیگه از مشکلاتم ننویسم اینجا. میخواستم غر نزنم دیگه. ولی این سلسله اعتفاقات مزخرف عصبی کننده تموم میشن مگه؟!! :/


فقط یه چیز هست که حالمو خیلی خوب کرد و چند روزه میخوام بنویسمش و هر بار موکولش میکنم به وقتی که حالم بهتر باشه و نمیرسه این وقت!!! پس همه مقدماتو حذف میکنم و یه راست میرم سر اصل اتفاق. من بالاخره موفق شدم یه بلاگر ببینم! :) یکی از عزیزترین و دوست داشتنی‌ترین دوستای مجازیمو تو یه موقعیت به شدت عجیب که مطمئنم هیچ دو بلاگری تا حالا همدیگه رو اینجوری ملاقات نکردن!

من لوسی‌میِ عزیزمو تو ترمینال دیدم! ده دقیقه قبل از حرکت اتوبوس! :)) که خوشبختانه اتوبوس تاخیر داشت و ما چهل و پنج دقیقه‌ای با هم بودیم. تمام تلخیای مشهد با این دیدار شیرین شد. امیدوارم تلخیای بوشهر هم تموم بشه به زودی.

۴۷۵. لحنم زیادی جدی شده‌ها!

قسمت سوم "متهم گریخت" یا "بوشهر"

۴۷۱. قسمت دوم "متهم گریخت" یا "سفرنامه یزد"

یه ,تلخیای ,هم ,خیلی ,تموم ,ولی ,دیدم ده ,ده دقیقه ,دقیقه قبل ,ترمینال دیدم ,تو ترمینال

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

به امید گسترش دانش در زمینه ی بیماریهای خودایمنی برای اهل اندیشه بیهامین هیچ اندر هیچ اتاق تکنولوژی مرکزمشاوره روانشناسی پویش آموزش سئو جزوات رایگان برق کشی ساختمان meliinabb2 نرخ فوری